-
در حسرت بودنت
یکشنبه 5 آبانماه سال 1387 00:54
چه حیف که تو را دیر یافتم و زود از دست دادمت ای که با خود چراغ تنهیی مرا روشنی دادی و مرا از درد یکنواخت رهانیدی هنوز جای نگاهت را بر دیوارهای رنگ باخته از حسرت می بینم و ای کاش خود بودی و این غم را در انتهای نگاهممی یافتی و می دیدی که چگونه بغضی از حسرت در حنجره خسته ام به دام افتاده.
-
SAVAN on Persian Gulf Beach
دوشنبه 28 آبانماه سال 1386 19:00
-
SAvAN
پنجشنبه 15 شهریورماه سال 1386 16:24
محبوبم, اشکهایت را پاک کن! زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده و ما را خادم خویش ساخته, موهبت صبوری و شکیبایی را نیز به ما ارزانی میدارد. اشکهایت را پاک کن و آرام بگیر , زیرا ما با عشق میثاق بسته ایم و برای آن عشق است که رنج نداری , تلخی بینوایی و درد جدایی را تاب می آوریم.
-
افسانه ی من
چهارشنبه 30 خردادماه سال 1386 13:28
افسانه من به پایان رسیده است واحساس می کنم که این آخرین منزل است دیگر نه بانگ جرس کاروانی و نه آوایی تنهایی آرامگاه جاوید من آست و درد و سکوت همنشین تنهایی جاودانه من است
-
خداحافظ
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1385 09:20
همیشه از خداحافظی بدم میاد ٬ همیشه از خداحافظی یه چیز یاد می گیرم ! همیشه موقع خداحافظی کم میارم و خودم رو گم و گور می کنم عین آدم دزد و دله ای که درست یه لحظه پیش از اون که داره راهش رو می کشه بره ٬ یه چیزی کش می ره ! همیشه توی اون لحظه حرف زدن یادم می ره ٬ عینهو بچه ای که یه کم تک زبونی هم حرف می زنه و حالا مجبورش...
-
از خودم
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1385 23:10
اگر از احوال اینجانب خواسته باشی ملالی .. هست ! از تو چه پنهان دوری تو شده تمام زندگی من پس زندگی من جز ملال نیست . این از حال .. از بال هم اگر می پرسی که باید بگویم هیچ بالی به تازگی بال من نمانده است بس که آنرا نو نگاه داشته ام . فقط مشکل این است که این بالها دیگر به درد پرواز نمی خورند .. فقط به درد عکاسانی می خورد...
-
تا بعد.......
یکشنبه 9 مهرماه سال 1385 14:43
تا پایان ترم...........BYE دوباره میام...
-
خودم
جمعه 10 شهریورماه سال 1385 13:10
به هر دری که زدم سری شکسته شد به هر جا که سر زدم دری بسته شد نه دگر در زنم به سری نه دگر سر زنم به دری که روح در به درم از سر و در زدن خسته شد ........ آنکه در تنهاترین تنهاییم تنهایم گذاشت , کاش در تنهاترین تنهاییش, تنها کس تنهاییش تنهایش نگذارد . سادگی هایم را فروختم به پشیزی که ندانستم از کجا می آیند و مرا با خود...
-
سایه...
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1385 11:21
میگویند سایه ها احساس ندارند اما وقتی روی سایه ی دیواری نوشتم دوستت دارم آرام گریست آرام گریست تا بگوید عاشقم شاید خواست بگوید زنده ام حس می کنم قطره قطره اشکها یت را چه زیباست این احساس چه عالمی دارد این گریه ها از این پس هر بار دلم گرفت سایه ی روی دیوار دفترچه ام اشک چشمم مرکب و انگشتان لرزانم قلم خواهد بود برای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مردادماه سال 1385 14:36
نگویید ای کاش زندگی بهتر از این بود؛ بخواهید که خودتان بهتر از این باشید.
-
زندگی...
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 10:58
کاش می شد لحظه لحظه زنده بود یا که نه هر لحظه را برگی گشود کاش می شد مرده ای را زنده کرد یا که نه دل مرده ای را زنده کرد کاش... در دنیای پوشالی دمی از برای دیگران هم گریه کرد کاش... روز عافیت شکری کنیم بهر خود بهر همه لطفی کنیم کودکی صادق چه راحت گویدم درد بی درمان علاجش خنده است زندگی خاکستری زیبا تر است بهر من یا...
-
مرگ عشق
سهشنبه 16 خردادماه سال 1385 12:43
آن شب مهتابی به هنگام دیدن تو : تمام دامنم پر از گوهر شد دخترکی با سرانگشت خود گوهری برداشت و به من نشان داد گوهر حضور تو را آرزو می کرد و قلبم بودن در کنارت را و چشمانم نگاهت را. اما هیچکس طوفان حادثه را پیش بینی نمی کرد . زمانی که طوفان, قلبم را فرا گرفت سوار بر قایق مهرت به سوی تو آمدم اما نمی دانستم که قایق شکسته...
-
فاصله
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 11:52
« و عشق صدای فاصله هاست ...» چه کسی می داند روزی سکوتم این فاصله را پر خواهد کرد ... آنچه از من مانده غرق می شود در این سرشاری! پاره هایی از هیچ نیز پناهم نخواهد بود... و صدای فاصله ای پُر ، زنگ می زند در گوش زمان ...
-
سال نو مبارک
جمعه 26 اسفندماه سال 1384 13:22
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت باز آید و برهاندم از بند ملامت امروز که در دست تو ام مرحمتی کن فردا که شوم خاک چه سود اشک ملامت ای آنکه بتقریر و بیان دم زنی از عشق ما با تو نداریم سخن خیرو سلامت خاک ره آن یار سفر کرده یبارید تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت فریاد که از شش جهتم راه ببستند آن خال وخط وزاف ورخ وعارض وقامت...
-
حرفهای من
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1384 08:32
فقط همین ! حرفهای من و جای خالی تو حقیقت دروغی بود که رفتنت قصیده ای ساخت برای من هیچ کس آن دوبیت آن فضای آبی روسری-سنجاقک موی تو لبخندت و نگاهت وهرچه ورق میزنم روزنامه ای را ندیدم حتی نشانی از تو باشد ودر خانه کوچکمان مگر چقدر دل جا می گفت تا تو آنجا باشی من خویش را فراموش کرده ام اما خدا را نه من وتو همه خویش خدایم...
-
رفتن سیروس
شنبه 6 اسفندماه سال 1384 16:15
آنکه دائم هوس سوختن ما می کرد کاش می آمدو از دور تماشا می کرد مرحوم سیروس سیروس هم از این دنیا رفت.......... منتظر شعرای سیروس باشید...................
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 بهمنماه سال 1384 16:33
ساده است ستایش گلی چیدنش و از یاد بردن که آبش باید داد !
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 بهمنماه سال 1384 13:26
آموخته ام که: مهربان بودن بسیار مهمتر از درست بودن است. گاهی اوقات همه آن چیزی که انسان نیاز دارد دستی برای گرفتن و قلبی برای درک شدن است . لبخند ارزانترین راه برای زیباتر ساختن چهره است ٬ درانتخاب احساس خود هیچ نقشی ندارم اما در انتخاب عکس العمل خود در قبال آن نقش مهمی دارم و آموخته ام که .....
-
یادمان باشد
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1384 12:08
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم یادمان باشد اگر این دلمان بی کس شد طلب مهر ز هر چشم خماری نکنیم یادمان باشد که دگر لیلی و مجنونی نیست به چه قیمت دلمان بهر کسی چاک کنیم یادمان باشد که در این بهر دو رنگی و ریا دگر حتی طلب آب ز دریا نکنیم یادمان باشد اگر از پس هر شب روزیست دگر آن روز پی...
-
بغض شکسته
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1384 22:45
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند چشمانم بس که باریده تحمل نور مهتاب را هم ندارد آخ که چقدر تنهایم دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته روبروی آینه نشسته ام آیا این منم؟!!! شکسته...دلتنگ...تنها تو با من چه کردی!؟؟؟ شاید این آخرین زمزمه های دلتنگیم باشد دیگر هیچ نخواهم گفت اما...
-
قلب سنگی ۲
سهشنبه 20 دیماه سال 1384 22:36
یادت می یاد گفتم بهت یه بت چه جوری میشکنه؟ حالا می خوام یادت بدم چی کار کنی که بشکنه وقتی یکی دل نداره یعنی محبت نداره وقتی یکی سنگ میشه یعنی لیاقت نداره گفتی بهش دوسش داری ولی چی شد آخر کار گذاشت و رفت بی واهمه شکست همه قول و قرار وقتی یکی میشه یه بت یعنی باید گذاشت کنار تمام اون قول و قرار تمام اون راز و نیاز بذار...
-
قلب سنگی
دوشنبه 12 دیماه سال 1384 11:22
می خوام بگم هیچ می دونی وقتی می گن یه قلب سنگ معنیش چیه؟ وقتی می گن اونی که رفت همیشه رفت معنیش چیه؟ هیچ می دونی تنها شدن چه حالیه؟! هیچ می دونی شب تا سحر زار زدن چه حالیه؟! هیچ می دونی با عکس تو به جای تو حرف زدن معنیش چیه؟ فکر نکنم یه قلبه سنگ یه قلب یخ چی می دونه عشق چیه!!! فکر نکنم حتی یه بار به فکر من بوده باشی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 دیماه سال 1384 14:42
کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار محبت کمی ارزانی بود کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ زندگی دشت غم است شادی اش از روی عیش ماتم است عمر کوته آرزوهای دراز کارها بسیار و فرصتها کم است ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ زندگی گل زردی است به نام غم فریاد بلندی است به نام آه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آذرماه سال 1384 11:32
بر سنگ مزارم بنویسید: در زندگی بارها بالهایم را گشودم تا همچون پرنده ای سبک بال به پرواز در آیم اما هر بار شکارچی حقیری قلبم را نشانه گرفت و بر زمینم کوفت شاید مرگ پایانی بر این پرواز شکست گونه باشد و آغاز رهایی .
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 آبانماه سال 1384 21:07
یادت میاد گفتم بهت اگه نمیشی مرحمم تو رو خدا زخمم نشو که تیکه پارس بدنم
-
به نام.......
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 00:30
به نام ا... خالق انسان به نام انسان خالق غمها به نام غم ها خالق اشکها به نام اشک ها خالق قلب ها به نام قلب ها در انتظار فرداها به نام فرداها در انتظار زندگی با تو این یه وب لاگ گروهیه, سامان سعید پویان که بیوگرافی هر کسو بعدا مینیویسم گل یخم اما گریزون از سرما تا بعد....