SAvAN

محبوبم, اشکهایت را پاک کن! زیرا عشقی که چشمان ما را گشوده و ما را خادم خویش ساخته, موهبت صبوری و شکیبایی را نیز به ما ارزانی میدارد. اشکهایت را پاک کن و آرام بگیر , زیرا ما با عشق میثاق بسته ایم و برای آن عشق است که رنج نداری , تلخی بینوایی و درد جدایی را تاب می آوریم.

 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
نبی اله دوشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:27 ق.ظ http://lahzehayetanhaee.blogsky.com

سلام
به نظر من اگه اینجوری می‌نوشتی بهتر بود.
....زیرا عشقی که چشمان ما را بسته و ما را خادم خویش ساخته.....
چون هیچ وقت آدم عاقل که چشم‌هایش باز هست حاضر نیست از خوش برای دیگری بگذره. فقط آدم عاشقه که دیگری را که دوستش داره بهتر از خودش می‌دونه برای همین چشم‌هایش روبروی هر سختی بسته است و حرکت می‌کنه. در حقیقت چشم‌های بازش فقط معشوقش رو می‌بینه و نه هیچ چیز دیگه‌ای رو.
منتظر حضورت در وبلاگم هستم.
موفق باشی

ریحانه جمعه 23 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:56 ب.ظ http://aseoon.persianblog.ir

سلام دوست خوبم...من بعد از یه مدت طولانی اومدم....خیلی خوشحال میشم دوباره بعد از یه سال بهم سر بزنی..منتظرتم...تابعد...

ندا سه‌شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:39 ب.ظ

قصه عشق را بایستی با غروب بود تا دانست
و با هوای ابری پاییزان
و با مرغی که به ناچار برای میله های بی احساس قفس نغمه سرایی می کند.
ماجرای عشق را در محفل شمع و پروانه بایستی شنید
و در عمق لبخندهای پیوند خورده با اشک و در آه سوزان سینه های داغ دیده
غم فراغ اگر چه بسیار است اما...
وسعت یادها هر روز بیشتر و بیشتر. همین
ـــــــــــــــــــــــــ
فردایت آباد با عشق

خاله سارا جمعه 6 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:06 ق.ظ http://www.Gha3Dak.com

اه عجب عکسی !

آرزو سه‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 ب.ظ http://www.banooarezoo.persianblog.ir

سلام
وبلاگت عالی است و معلوم است آذری زبان هستی مثل من به من هم یه سری بزن خوشحال میشوم
به امید دیدار

ناهید شنبه 26 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:48 ب.ظ

وبت خیلی مسخر اس.

ناهید چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:07 ب.ظ

هنگامی که به چشمان قلبم خیره شدم،


مهربانی خموش در عمق نگاهش را دزدیدم

و با التهابی عاشقانه

تنها به تو تقدیمش کردم، بهترین

رامین شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:21 ب.ظ http://sonador.net.tf

و تو کیستی؟ تو که باید آدمیان سینه های خویش را در مقابلت بشکافند و پرده حیا و آزرم و عزت نفس خود را پاره کنند تا تو آنها را به عطای خود سزاور بینی و به جود و کرم خود لایق؟
پس ، نخست بنگر تا ببینی آیا ارزش و لیاقت آن را داری که وسیله ای برای بخشش باشی ؟
آیا شایسته ای تا بخشایشگر باشی؟
زیرا فقط حقیقت زندگی است که می تواند در حق زندگی عطا کند، و تو که این همه به عطای خود می بالی فراموش کرده ای که تنها گواه انتقال عطا از موجودی به موجود دیگر بوده ای!.
تو هیچی نیستی !
رامین !!!

رویا دوشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 11:54 ق.ظ

سلام
خیلی عاشقانه است اما فکر نکنم کسی که تو عاشقشی ارزش این همه عشق رو داشته باشه
شاید اون لیاقت تو رو نداشته باشه فکر نمیکنی این طوری باشه

دختر عمو سه‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:01 ب.ظ

اگر بجای این کارا یکم درس می خوندی عاقبتت اینجوری نمی شد که دخترا برات بنویسن وبت خیلی مسخرس. وبلاگتم قشنگه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد