دلم گرفته به اندازه ی تمام دلتنگی های عالم ٍ شیشه ی قلبم آنقدر نازک شده که با کوچکترین تلنگری می شکند. دلم می خواهد فریاد بزنم ولی واژه ای نمی یابم که عمق دردم را در فریاد منعکس کند . فریادی در اوج سکوت که همیشه برای خود سر داده ام کاش می شد پرواز کنم ...پروازی بی انتها به سوی ابدیت.....
حرف دل
زمانی کودکی را فهمیدیم که بزرگ شده بودیم
×××
و حرف را زمانی درک کردیم که جز دروغ چیز دیگری برای گفتن نداشتیم ...
SAVAN
ادامه...
در زندگی بارها بالهایم را گشودم تا همچون پرنده ای سبک بال به پرواز در آیم اما هر بار شکارچی حقیری قلبم را نشانه گرفت و بر زمینم کوفت شاید مرگ پایانی بر این پرواز شکست گونه باشد و آغاز رهایی .
سامان رحیمی
یکشنبه 20 آذرماه سال 1384 ساعت 11:32 ق.ظ