چه حیف که تو را دیر یافتم و زود از دست دادمت ای که با خود چراغ تنهیی مرا روشنی دادی و مرا از درد یکنواخت رهانیدی هنوز جای نگاهت را بر دیوارهای رنگ باخته از حسرت می بینم و ای کاش خود بودی و این غم را در انتهای نگاهممی یافتی و می دیدی که چگونه بغضی از حسرت در حنجره خسته ام به دام افتاده.
سلام دوست خوبم
مطلبت بسیار زیباست
لذت بردم
در ضمن وبلاگ به رنگ عشق با شعرهایی از بانو
و با قالبی جدید روز است
حضور سبز تو را چشم در راهم
مهرت روز افزون
با سپاس
بانو ایرانی
دلم برات تنگ شده
سلام.خیلی جالب بود
من از اسم وبلاگت خیلی خوشم میاد.